Lilypie 4th Birthday PicLilypie 4th Birthday Ticker بهمن 1387 - داستانهای وروجک
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 510574

  بازدید امروز : 11

  بازدید دیروز : 16

داستانهای وروجک

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

لینک دوستان

ستاره طلایی
نوید جون
بچگی های دیبا و پرند
وروجک مامان = آرش
یونا شیرین زبون
ثمانه جون مامان مهدیار
آندیا جون
ستایش
پگاه و پارسا
ملوسک خانم
مهدیار مامان مریم
امیر مهدی
بهنیا
مانی فسقلی
ارشیا
دل آرام
کیارش سحر جون
حس قشنگ مادری
پویان گل
سارا ونوشه جون
بلاچه خانم
کیا کوچولو
یکتا فسقلی عزیز
ایلیا مریم جون
کوشا نی نی
سینای گل رویا جون
نازنین فاطمه
ایلیا
نیکان و شیطونی هاش
آرین کوچولو
مزدا جون
پوریا
ایلیای نگین جون
نازنین
فاطمه زهرا عزیز
خونه اول وروجک و مامانی
دل نوشته‏های یک مادر
کارن عزیز
دانیال ساناز جون
کسری عزیز
مانا و مانیا

 

درباره خودم

 

لینک به لوگوی من

داستانهای وروجک

 

دسته بندی یادداشت ها

بازی وبلاگی . تولد . نامه ای به پسرم .

 

بایگانی

اسفند 1385
فروردین 1386
اردیبهشت 1386
خرداد 1386
تیر 1386
مرداد 1386
شهریور 1386
مهر 1386
آبان 1386
آذر 1386
دی 1386
بهمن 1386
اسفند 1386
فروردین 1387
اردیبهشت 1387
خرداد 1387
تیر 1387
مرداد 1387
شهریور 1387
مهر 1387
آبان 1387
آذر 1387
دی 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مرداد 1388
شهریور 1388
آذر 1388

 

اشتراک

 

 

پیوستی برای پست اصلی

نویسنده:مادر کیارش::: چهارشنبه 87/11/16::: ساعت 12:14 عصر

راستش نمی دونم چرا این قسمت از پست نرفت! هی می گفت بیشتر از 30000 حرف هست که من هی چک می کردم می دیدم نیست! اینه که مجبور شدم تو پست جدیدی بگذارم! فقط امکان نظر براش نمی گذارم! تو خود پست اصلی نظر بدید! ممنون!

دو تا خبر هم براتون دارم نمی دونم مفیده یا نه ولی خوب امیدوارم به درد حداقل یک نفر بخوره!

خبر اول: نمی دونم کانال Baby tv باز شده یا نه ولی یک کانال جدید باز شده به نام "براعم" که مخصوص بچه های 3 تا 6 ساله و برنامه هاش همش خیلی مفید و آموزنده است! گرافیکش خیلی شبیه Baby tv است فقط مشکلش اینه که زبانش عربیه و تغییر نمی کنه!! آخه فکر کنم مال کشور قطر باشه! گرچه همه برنامه هاش آمر*یکاییه! حالا اگه کسی خواست بگه فرکانسشو بدم!

خبر دوم: فکر کنم برای ساکنین شرق تهران مفید باشه! راستش من اصفهان که بودم یک کلینیک مخصوص کودکان سراغ داشتم که روزهای تعطیل هم متخصص داشت و خیلی ناراحت بودم تهران جایی سراغ ندارم روزهای تعطیل یا دیروقت متخصص پیدا کنم! از این که این موقع ها مجبور بودم کیارش را ببرم مفید یا علی اصغر خیلی ناراحت بودم! چون هم این موقع ها متخصص نداشت هم محیطش تمیز نبود! بچه بیشتر مریض میشد! تا این که یک آگهی دیدم که جمعه شب به دادمون رسید! سر یوزارسیو که بودیم کیارش دلش درد گرفت که از درد خیس عرق شد و ما حسابی ترسیدیم! ساعت 11 شب بود و من یک دفعه یاد آگهیه افتادم! خدا وکیلی خیلی خیلی تمیز و مرتب بود و خلوت ( البته تازه باز شده که خلوت بود! ) علاوه بر این که 12 شب جمعه متخصص داشت که خیلی خوش برخورد بود و محیطش خیلی خیلی شاد و تمیز روزهای عادی دندان پزشک کودکان و روانشناس و فوق تخصص های دیگه هم داره! خیلی خوشم آمد گفتم بگم شاید برای بقیه هم مفید باشه!

کلنیک تخصصی و فوق تخصصی پگاه، آدرس: خیابان شریعتی، خیابان خواجه عبدا...، نرسیده به شهید عراقی، پلاک 165

البته بگم در حد دکتر و تزریقاته و خدمات بیمارستانی نداره ها!

پیوست: درباره بازی پست قبل اصلاً منظورم این نبود که بگید کودکتون چی کاره بشه! منظورم این بود که با این خصوصیاتی که تا به حال  شناختید به نظرتون تو چه کاری وارد بشند موفق تر میشند! منم می دونم هنوز زوده نظر دادن! بچه ها حتی هنوز وارد مدرسه نشدند که حتی ببینیم از کدوم درسی خوششون میاد و یا دوست ندارند!

در ضمن اگه بازی را دوست دارید یک پست تو وبلاگ خودتون بگذارید!



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()


    گزارشی وروجکی از کیارش وروجک

    نویسنده:مادر کیارش::: چهارشنبه 87/11/16::: ساعت 11:48 صبح

    سلام

    امروز میریم که یک گزارش از نوع وروجکی داشته باشیم!!!

    * کیارش خیلی به داستان های می می نی و شیمو علاقه داره! تازگی ها هم به اون داستان می می نی که تو شلوغی گم میشه علاقه داره! هی میاد اون قسمتش که می می نی با گریه به آقا پلیس میگه گم شده را تکرار می کنه!

    کیارش: آقا پلیس کمک کن، مامان جونم گم شده، نمیشه پیداش کنم، گاطی ( قاطی ) مردم شده!

    زمان: یک هفته پیش
    مکان: من تو آشپزخونه اون تو هال
    کیارش: مامان تو گم میشی؟!
    من در حالی که هواسم به آشپزیه: چی؟! باشه!
    کیارش در حالی که داره خرامان خرامان میاد طرف آشپزخونه: آقا پلیس کمک کن، مامان جونم گم شده، نمیشه پیداش کنم ...
    تا رسید به من بعد خیلی جدی: آقا پلیس نمی خواهد کمک کنی مامان جونم پیدا شد!!!!!!!!!!!
    من:

    * تازگی ها به پلیس شدن هم خیلی علاقه مند شده! رو ماشین بزرگه اش میشینه و اوو اوو می کنه بعد مثلا ماشینی می بینه که داره خلاف می کنه سوت می زنه براش و مثل پلیس ها ماشینشو پارک می کنه و پیاده میشه قشنگ کاغذ و خودکار به دست می گیره و جدی جدی جریمه می نویسه جیگرم!

           

    * به بضی چیزها علاقه بیشتری نشون میده! مثلا عاشق اینه بره مدرسه! تا بچه مدرسه ای ببینه میره سریع قاطیشون و فسقلی تو بحث هاشون شرکت می کنه! نیم وجبی هی هم به پدرش میگه منم می خوام برم سر کار! پدرش هم میگه تو باید بزرگ بشی، اول بری مهد، بعد بری مدرسه، بعد دانشگاه و بعد سرکار! از اون طرف به هر ماشینی که چراغ و صدا داشته باشه و شغل های وابسته به اون خیلی علاقه داره! مثل ماشین پلیس، آتش نشانی و...
    زمان: 3 روز پیش صبح که از خواب بیدار شده
    مکان: اتاق خواب
    کیارش با صدای خواب آلود: بابا کجاست؟ رفته سرکار؟
    من: بله عزیزم
    کیارش: منم برم مدرسه، درس بخونم بعد بزرگ بشم برم سرکار؟!
    من: بله عزیزم
    کیارش متفکرانه: آره برم درس بخونم بعد آقا پلیس بشم، آقا آتش نشانی بشم، آقا آمبولانسی بشم، آقا آشغالی بشم ...

    من:

    * از کارهای دیگه ای که وروجک من دوست داره دکتر شدنه! پیرو علاقه اش یک سری وسایل پزشکی براش گرفتیم! حالا هی من باید مریض بشم و اون هی آقای دکتر یا آقای آمبولانسی! وسایلشو با دقت کنار هم می چینه بعد من باید بیام کنار اون و وسایلش دراز بکشم اون خیلی جدی میشه آقای دکتر!

    کیارش: کجات درد می کنه؟

    من با صدای مثلا بیمار: وای، آی آقای دکتر دلم درد می کنه!

    با دقت گوشی را می گذاره روی قلبم ( جالب این جاست که دقیق می دونه قلبم کدوم طرفه! ) آروم میگه: بگذار صدای قلبتو گوش بدم!

    بعد با جدیت میگه: بگذار قلبتو ببینم! و دستگاهه را می گذاره رو قلبم!

    بعد درمان هاش شروع میشه: اول بیا قرص بدم ( همیشه هم اسمارتیزه! ) حالا شربت هم بخور ( همیشه هم توضیح میده شربته پلاستیکیه درش باز نمیشه! آخه روز اول که سعی کرد درشو باز کنه اینو بهش گفتم! ) حالا آب جوش هم بگذار دردت کم بشه! حالا نوبت آمپوله!

    با دقت آمپوله را می زنه و میگه: دردت که نیومد؟

    من: نه آقای دکتر خیلی خوب زدید! خوب خوب شدم!

        

    * در راستای علاقه اش به پزشکی!

    زمان: دیروز صبح

    مکان: اتاق خواب

    کیارش با خمیازه: سلام

    من: سلام، صبح به خیر! خوبی؟! سلامتی؟! دماغت چاقه؟!

    در حالی که بغلش می کنم و اون با شیطنت ناز می کنه: نه دماغ تو که چاق نیست! کوچولوهه! خوشگله!

    کیارش که فکر می کنه هر چیزیش بزرگش خوبه با ناراحتی میگه: نههههه دماغ من بزرگه! دماغ تو کوچولوهه!

    من در حالی که خندم گرفته: نه عزیزم دماغ کوچولو قشنگ تره! منم دلم می خواد دماغم مثل کیارش کوچولو باشه!

    کیارش متفکرانه: خوب پس برو پیش آقای دکتر دماغتو کوچیک کنه و دماغ منو بزرررررررگ کنه!

    من:...

    ای خدا بچه های این دوره زمونه از الان رفتند تو فکر جراحی پلاستیک!!!!!

          

    * پسرکم خیلی خیلی با احساسه! همیشه هم احساساتشو خیلی قشنگ نشون میده! تازگی ها وقتی ازش بو*س می خوام این مکالمه رد و بدل میشه!

    من: کیارشم به من یک بو*س میدی؟!

    کیارش: باشه بیا! موووووووووووووووچ

    من: وای حال اومدم! وای چه قدر خوشمزه بود! چه مزه ای می داد؟!

    کیارش با شیطنت: اییییییم مزه ماکارونی!

    من:...

    حالا هر بار بنا به غذایی که خورده جوابش تغییر می کنه! اگه یادش نیاد چی خورده میگه شیرینی و یا شکلات!

    * وقتی کوچک تر بود و مثلا زمین می خورد و گریه می کرد، بغلش می کردم و می گفتم این اشک های کیارشه داره می ریزه؟!

     در حالی که اشک می ریخت: آره!

    من: اشک هاتو پاک کنم بخندی؟!

    کیارش: آره!

    منم اشک هاشو پاک می کردم و در حالی که هنوز از دردش ناراحت بود سعی می کرد بخنده!

    حالا تازگی ها وقتی گریه می کنه میگه: اشک هام داره می ریزه پایین! بیا پاکش بخندم!

    حالا جدید ترش:

    کیارش: مامان گریه کن!

    من: اییییهییی ایییهییی اشک هام داره می ریزه پایین!

    کیارش: نه تند تر!

    من: اییییییییهیییییییییییی تند تند داره اشک هام می ریزه پایین!

    کیارش: بیام بغلت کنم، اشک هاتو پاک کنم بخندی؟!

    من: ایییهییییییی آره! اشک هامو پاک کن بخندم!

    جیگرم با نهایت دقت و محبت بغلم می کنه و اشک های خیالی منو پاک می کنه تا بخندم! منم می خندم و بعد میگه خندیدی؟! میگم: آره! میگه: پس حالا بیا یک بو*ست بدم!

    * اینم جدید ترین عکس از وروجک با موهای کوتاه سلمونی رفته در حالی که رفته تو کیف و داره زیپشو می بنده! ( زمان دقیق عکس ساعت 10 صبح همین امروز! )

     



  • کلمات کلیدی :

  •    1   2      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    پسرم 4 سالگیت مبارک
    دو تا تولد!
    [عناوین آرشیوشده]


    [ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

    ©template designed by: www.persianblog.com