Lilypie 4th Birthday PicLilypie 4th Birthday Ticker مهر 1386 - داستانهای وروجک
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 511142

  بازدید امروز : 11

  بازدید دیروز : 39

داستانهای وروجک

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

لینک دوستان

ستاره طلایی
نوید جون
بچگی های دیبا و پرند
وروجک مامان = آرش
یونا شیرین زبون
ثمانه جون مامان مهدیار
آندیا جون
ستایش
پگاه و پارسا
ملوسک خانم
مهدیار مامان مریم
امیر مهدی
بهنیا
مانی فسقلی
ارشیا
دل آرام
کیارش سحر جون
حس قشنگ مادری
پویان گل
سارا ونوشه جون
بلاچه خانم
کیا کوچولو
یکتا فسقلی عزیز
ایلیا مریم جون
کوشا نی نی
سینای گل رویا جون
نازنین فاطمه
ایلیا
نیکان و شیطونی هاش
آرین کوچولو
مزدا جون
پوریا
ایلیای نگین جون
نازنین
فاطمه زهرا عزیز
خونه اول وروجک و مامانی
دل نوشته‏های یک مادر
کارن عزیز
دانیال ساناز جون
کسری عزیز
مانا و مانیا

 

درباره خودم

 

لینک به لوگوی من

داستانهای وروجک

 

دسته بندی یادداشت ها

بازی وبلاگی . تولد . نامه ای به پسرم .

 

بایگانی

اسفند 1385
فروردین 1386
اردیبهشت 1386
خرداد 1386
تیر 1386
مرداد 1386
شهریور 1386
مهر 1386
آبان 1386
آذر 1386
دی 1386
بهمن 1386
اسفند 1386
فروردین 1387
اردیبهشت 1387
خرداد 1387
تیر 1387
مرداد 1387
شهریور 1387
مهر 1387
آبان 1387
آذر 1387
دی 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مرداد 1388
شهریور 1388
آذر 1388

 

اشتراک

 

 

یک بازی از قرون پیش!

نویسنده:مادر کیارش::: شنبه 86/7/7::: ساعت 1:48 عصر

سلام

مدت ها پیش! ( فکر کنم کمی بعد از انقراض دایناسورها و کمی قبل از عصر یخبندان!!!! ) مامان پوریا جون منو به یک بازی دعوت کردند! ( خوش قولی و حافظه را حال می کنید؟!؟! ) خوب حالا می خوام انجامش بدم!

بازی به این صورته:

نظر شما درباره شخصیت نویسنده وبلاگ چیه؟!

برای جواب دادن باید به موارد زیر هم توجه کنید:

1- جواب شما تنها به استناد به نوشته های نویسنده در وبلاگ شخصی اش باشد.

2- اگر شناخت قبلی ( تلفنی، قرار وبلاگی، SMS و ... ) نسبت به نویسنده دارید بدون توجه به این شناخت قبلی جواب بدهید!

3- جواب شما از روی کامنت هایی که نویسنده در وبلاگ های دیگر می گذارد نباشد!

4- ( اینم خودم اضافه می کنم! ) جواب شما همش خوب باشه وگرنه......

 

از اونجایی که پارسی بلاگ متاسفانه گزینه تایید نویسنده وبلاگ را نداره!!! خواهشمندم نظراتتونو به صورت خصوصی بفرستید تا نظرات دیگران در عقیده شما تاثیر نگذارد! در انتها تمام نظرات را عمومی می کنم تا جواب همه معلوم بشه ( دیگه خودتون می دونید اگه...!! ) خواهش...

منم به نوبه خودم سمیه مامان ایلیا و ستاره طلایی و بهاره جون و صفا مامان مانی و آرزو مامان ترنم و... را دعوت می کنم!

 

کیارش شیرین کاری های جدیدی یاد گرفته که با عکس هاش می گذارم برای پست بعدی!



  • کلمات کلیدی :

  • پراکنده های کیارش

    نویسنده:مادر کیارش::: یکشنبه 86/7/1::: ساعت 8:49 صبح

    سلام

    واااااااااااااااااااای آخی!!! داشتم می مردم! داشتم خفه می شدم!! چه خون دل ها خوردم از بی اینترنتی!!!!!!! بالاخره دوره بی اینترنتی و فراق سر آمد و من دوباره آپ کردم! گرچه این ترم به خاطر مشغله درسی زیاد و این که باید کم کم کارهای پایان نامه ام را بکنم نمی تونم اون حضور فعال قبل را داشته باشم! ( حالا نه خیلی فعال بودم! ) ولی سعی می کنم به همه دوستانی که این قدر به من لطف داشتند و در زمان غیبتم بهمون سر زدند، سر بزنم و شیرین کاری های نی نی های دوست داشتنی شونو بخونم!

    خوب بریم سراغ وروجک خان! مدتیه که احساس می کنم کیارش به طور محسوسی داره بزرگ می شه ( البته غیر رشد جسمانی و کلامی! ) هر روز یک کار جدید می کنه که دل من کلی براش ضعف میره! برای مثال:

    بلد شده وقتی بهش می گیم کیارش فین کن قشنگ یک دستمال کاغذی برمی داره، توی دست های کوچیکش جمع می کنه و توی دستمالش فین می کنه! این قدر بامزه این کارو می کنه که آدم می خواد بخوردش!

    چند وقت پیش پدرش صدام زد که بیام و یواشکی کیارش را ببینم، جیگری رفته بود سر کمد اتو را آورده و یکی از لباس هاشو هم آورده گذاشته روی فرش و داشت قشنگ و با دقت اتو می کشید!!! آخه 1 ساعت قبلش داشتم لباس ها را اتو می کردم و اون با دقت داشت نگاه می کرد!!!

    یادش دادم می برمش دستشویی و سرپا می شونمش تا یاد بگیره چه جوری دستشویی بکنه! دستشویی را یاد نگرفته هنوز اما سریع یاد گرفت چه جوری به خودش آب بریزه و خودشو بشوره!

    چند روز پیش بعد از افطار پدرش خسته بود و روی تخت دراز کشید کیارش با تعجب هی سعی می کرد پدرشو بیدار کنه و باهاش بازی کنه، من بهش گفتم " کیارش بابایی خوابه، گناه داره، اذیتش نکن بگذار بخوابه " بعد پسر با محبتم رفت و پتوشو آورد و انداخت روی پدرش تا بخوابه!

    یک روز پاهاش سوخته بود، وقتی می خواستم ببندمش کرم سوختگی را آوردم که بهش بمالم، برش داشت و نگاهش کرد، بهش گفتم " کیارش این ماله پاته، بمال به پات" قشنگ در کرم را باز کرد و یک کرم را برداشت و نیم خیز شد و با دقت شروع کرد به مالیدن به پاهاش!!!! ( این جوری پیش بره کم کم خودشو هم عوض می کنه! )

    یک چهار پایه براش گرفتم که برای شستن دست و صورتش بگذاره زیر پاش و ازش استفاده کنه! حالا هر وقت از راه برسه خودش میره و چهارپایه اش را می گذاره کنار دستشویی و میره روش و دستشو می شوره و یا موقع مسواک زدن با هم و در کنار هم مسواک می زنیم و اون همه کارهای منو تقلید می کنه یا موقع وضو گرفتن با من صورتشو می شوره و روی دست هاش آب می ریزه! البته بماند که تازگی ها چهارپایه همش دستشه و سر هرجا که بخواد از قبیل گاز!!!!! ظرفشویی و میز توالت مامان بیچاره و... میره!

    کیارش تازگی ها از برنامه های Baby tv خیلی خوشش می آید و دوست داره کنار من بشینه و هر چی را که نمی فهمه بپرسه چیه؟! منم براش یکی کی اسم می برم و براش توضیح می دم البته به فارسی ( ما تو همون قدم اولش که فارسیه موندیم! کیارش آخه داره به آلمانی زبون باز می کنه! چند وقت پیش راه می رفت و می گفت دِقای!!!! )

         



  • کلمات کلیدی :

  • <      1   2   3      

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    پسرم 4 سالگیت مبارک
    دو تا تولد!
    [عناوین آرشیوشده]


    [ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

    ©template designed by: www.persianblog.com